![]() دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:کریم خان زند,وکیل الرعایا,داستان کوتاه,حق,بیدار,بیداری,شرح حال , :: 10:28 PM :: نويسنده : تیبو تک
فکر می کردم تو بیداری مردی به بارگاه کریم خان زند معروف به وکیل الرعایا می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا با خان زند ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان که مشغول غلیان کشیدن بوده است، هیاهو را می شنود و جویای ماجرا می شود. پس از گزارش سربازان،خان دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان می رسد و با این پرسش مواجه میشود: چرا این همه ناله و فریاد می کنی؟ مرد با درشتی می گوید: همه ی اموالم را دزد برده است و دیگر چیزی در بساط ندارم. خان می پرسد:وقتی که اموالت را می بردند تو کجا بودی؟ مرد میگوید:من خوابیده بودم . خان می گوید:خب چرا خوابیدی که اموالت را ببرند؟ مرد پاسخی می دهد که در تاریخ ماندگار شده است. می گوید: برای این که فکر می کردم تو بیداری !! خان بزرگ زند لحظه یی تامل می کند و آنگاه دستور می دهد تا خسارت مرد جبران شود و در آخر میگوید:این مرد حق دارد. ما باید بیدار باشیم.
شرح حال کریم خان زند را در دانش نامه ویکی پدیا ببینید .
نظرات شما عزیزان:
سلام
اونقدر مرامت فابریکه که توی هیچ نمایندگی قطعاتش پیدا نمیشه! کم پیدایی ؟؟؟ با یک دلنوشته زیبا آپم منتظرم زودی بیا اینم شبکه مجازی وبلاگ ما هستش اگه دوس داشتی بیا عضو شو http://denjnama.ir
تیبو یعنی تنها ، ولی با خانواده موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |